نیلسا خانومنیلسا خانوم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

♥♥ حاصل عشق مامان و بابا ♥♥

شروع بیماری مامانی ..

1393/6/18 11:45
367 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناز گلک مامانی ..محبت

الهی قربونت برم که توی طول حاملگیم تقریبا تا ماه 7 هیچ مشکلی واسم نداشتی یعنی اصلا اذیتم نکردی آرام .. ولی وای وای وای تا وارد هفته 32 شدم (تقریبا 11 ، 12 مرداد) تمام بدنم شروع کرد به کهیر زدن یعنی جوری که میخواستم پوست خودمو بکنمگریه ..انقد با ناخن هام خودمو میخاروندم که تمام بدنم زخم شده بود و خون میومدکچل .. خیلی روزای بدی بود.. اوایلش فکر میکردم یکی دو روز بیشتر نیست خودش خوب میشه ولی روز به روز بدتر میشد گریه.. مادر جون و بابا مهراب واسه دیدنمون همون موقع ها اومدن تهران..مامانم تا حال منو اینطوری دید بنده خدا کلی نگران شد و حرص میخوردغمگین .. تا اینکه هفته بعدش شنبه وقت دکتر داشتم با مادر جون رفتیم .. تو مطب دکتر شانس من خیلی شلوغ بود خطا ..منم دوباره افتاده بودم رو خارش ولی باید منتظر نوبتم میبودم..وارد اتاق دکتر که شدم بدنم رو دید وگفت به هورمون های این ماه جنینت حساسیت داری ، برام شربت پرومتازین تجویز کردکه روزی 3بار بخورم منم همون موقع سریع از داروخانه خریدم و خوردم کمی بهتر شده بودم زیبا..از فردای اون روز تا خارش میگرفتم میخوردم غافل از اینکه این شربته خواب آور بود تعجب..همش کسل بودم ..همش میخوابیدم ..از ترس اینکه به شما لطمه ای نزنه روزی یکبار میخوردم بقیه روز رو تحمل میکردم..خلاصه اینکه حسابی مامان رو اذیت کردیا چشمک .. 

ببین بدن مامانی چجوری میشد ..

ببین پای مامانی رو ، انقد خارونده بودم که همه جاش زخم شده بود و لکه ..غمگین

چند مدت بعد از اون دچار تنگیه نفس شدم ..  البته حدودا 1 ماه بعدش ..دیدی مامانی چه بلاهایی سرم اومده ..

البته بازم جای شکرش باقی بود که با وجود خوردن دارو ، بازم صحیح و سلامت بودی و هستی .. 

عاشقتم .. بوس

پسندها (2)

نظرات (0)