نیلسا خانومنیلسا خانوم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

♥♥ حاصل عشق مامان و بابا ♥♥

کلاسهای بارداری و انتخاب دکتر جدید ...

1393/6/22 12:37
393 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازداره مامان و بابا .. بوس

بذار بگم چجوری شد که دکترت رو عوض کردیم ..خندونک

یه روز 5 شنبه تو خونه نشسته بودم و کانالای تلویزیون رو بالا و پایین میکردم که بر حسب اتفاق شبکه دو داشت راجع به بارداری صحبت میکردآرام .. تو این دوران برنامه های مرتبط با شما برام خیلی جذابیت داشت اطلاعاتم رو بالا میبرد .. آخر برنامه راجع به کلاسهای آموزشی در دوران بارداری صحبت کردن که چقدر مفیده هم برای مادر هم برای جنین  .. بعد برنامه مشتاق شدم ببینم آیا این دورو اطراف هم اینچنین کلاسهایی برگزار میشه؟؟!! متفکر  .. از اینترنت تونستم یه جا پیدا کنم که تقریبا تقریبا نزدیکمون بودخندونک .. کلاسهای اموزشی رویان توی خیابان شهران .. زنگ زدم و وقت مشاوره گرفتم..بهم گفتن شنبه ساعت 11 منم تا بابایی اومد جریان رو براش تعریف کردم و کلی هم استقبال کردزیبا ..شنبه رفتم اونجا یه ماما بود به نام خانوم شفیعی .. ازشون کلی اطلاعات گرفتم در مورد کلاسها و ورزشهای دوران بارداری .. هزینه کلاس واسه 13 جلسه مادران و 1جلسه پدران 250،000 تومن بود که من با مشورت با بابایی پذیرفتم و ثبت نام شدمتشویق ..قرار شد شنبه ها و سه شنبه ها به صورت فشرده برم اونجا.. اولین جلسه واسه 4 مرداد که شما 30 هفته و 1روزه بودی تشکیل شد ..کلاسهاش خیلی عالی بود 1ساعت تئوری و 1 ساعت یوگا داشتیم خندونک.. بیشتر این برام جالب بود که تو اون کلاس 9خانوم باردار دیگه هم بودن که البته سن بارداریشون از مامانی کمتر بود ولی باهم کلی دوست شدیم .. از اینکه با خانومای باردار دیگه ای آشنا میشدم برام خیلی حالب بود ..جشن

تو کلاسها با بچه های گروه همش راجع به شماها صحبت میکردیم ، راجع به اینکه تکوناتون چجوریه ، حالت مامانا چجوریه و از همه مهمتر کی میخواد چجوری و کجا زایمان کنهترسو.. یکی از مامانا که اسمش نرگس بود به من پیشنهاد بیمارستان پاسارگاد رو داد ، چون مارو بابا مهراب بیمه ارتش کرده بود این بیمارستان هم تحت پوشش این بیمه بود .. با بابایی مشورت کردم و قرار شد یه روز بریم اونجا واسه تحقیق .. بعد از رفتن به اونجا دیدیم بیمارستان ساکت و خوبیه آرام.. حالا باید میگشتیم دنبال یه دکتر که تو بیمارستان پاسارگاد عمل کنه خواب آلود.. نرگس جون خانوم دکتر زهرا شریعتی رو هم بهمون معرفی کرد و گفت خیلی دکتر خوبیه فقط دیر وقت هستش یعنی روزای 1شنبه و4شنبه ساعت 21 تا 3 صبح هستش و سرش خیلی شلوغه انشاله که به شما هم وقت بده تعجب..یکشنبه 2شهریور ساعت 9:30 با بابایی رفتیم تهران که بریم مطب.. نرگس راست میگفت خیلی شلوغ بود .. اصلا فکرشو نمیکردم یه دکتر تا اینوقت شب مریض بپذیره ..تعجب خلاصه با کلی خواهش و التماس و اشک و آه از منشی اجازه گرفتیم که حتی شده آخر وقت دکتر رو ببینیم گریه.. تا ساعت 2:30 اونجا بودیم که منشیش دلش برامون سوخت و اجازه داد بریم داخلجشن .. در ویزیت اول که به نظرم دکتر خوب و مهربونی اومد ،کلی ازش انرژی مثبت گرفتم محبت.. با دکترکامل راجع به شما صحبت کردم واینکه چه مشکلاتی تا اونموقع برام پیش اومده بود و بیماری جدید تنگیه نفس که تازگیا سراغم اومده بود.. ایشون همه داروهایی که دکتر قبلیت داده بود رو تایید کردن + شربت سالبوتامول که برای تنگی نفسم تحویز کردن .. بهم واسه 19 شهریور وقت مجدد دادن البته اینبار ساعت 11:30 که البته اونم قبل از اینکه بریم زنگ زدم گفت 1:15 اینجا باش ولی با اینحال بازم ساعت 2 نوبتمون شد غمگین.. آخرین پذیرش دکتر افتاد واسه 2 مهر که بعد از انجام سونوگرافیه ، که با توجه به اون و وزن ناز گلمون و معاینات لگن تاریخ دقیق زایمان مشخص بشه ..  

انشاله که این دکتر قدمش واسمون خیر باشه و شما رو صحیح و سلامت از دل من در بیاره چشمک ..

من و بابایی منتظر رسیدن این روز بزرگ هستیم .. انشاله .. جشن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)